بازگشت شهدای گمنام به وطن
مگو بـدن، ز تن جـبـهه جان در آوردند به جای اشک، جگر از نهان در آوردند وطن پُر از گل پرپر شده است و عطرآگین ز دشت لاله ز بس ارغــوان در آوردند شما گـروه تـفـحّـص به خـاک بـنـویسیـد دُر از خــزانــه این خاکدان در آوردند زمین ز مین پُر و اینان ز من سفر کردند ز آسـمـان سـر از این آستـان در آوردند همـیـن تـبـار تـبّـری تـبـر به دوش شدند دمـار از بت و از بـتـگـران در آوردند حرامشان که شکمپارگان فرصت جوی تـنـور گـرم شـمـا بود و نـان در آوردنـد و من به جَیب سر و سر به زیر کاین مردان چه سـرفـراز سر از امتحان در آوردنـد |